یکشنبه 17 تیر 1403 - 5:57 قبل از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 468
نویسنده پیام
joki_ss آفلاین


ارسال‌ها : 333
عضویت: 17 /1 /1391
سن: 22
شناسه یاهو: joki_ss
تشکرها : 62
تشکر شده : 117
داستان آموزنده پیرمرد و نوه

پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود  زندگي کند. دستان پيرمرد مي لرزيد و چشمانش خوب نمي ديد و به سختي مي  توانست راه برود.

هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر  زمين انداخت و شکست.

پسر و عروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند: بايد درباره پدربزرگ کاري  بکنيم، و گرنه تمام خانه را به هم مي ريزد. آنها يک ميز کوچک در گوشه اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد.

بعد از اينکه يک  بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، ديگر مجبور بود غذايش را در کاسه چوبي  بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند، پدربزرگ فقط اشک مي ريخت و  هيچ نمي گفت.

يک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد که داشت با چند  تکـه چوب بـازي مي کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داري چي درست مي  کني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مامان کاسه هاي چوبي درست مي  کنم که وقتي پير شديد، در آنها غذا بخوريد! و تبسمي کرد و به کارش ادامه  داد.

از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر يک ميز غذا مي خوردند.


جمعه 01 اردیبهشت 1391 - 22:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از joki_ss به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: arthuriya & sedigheh & zal1 &
sedigheh آفلاین



ارسال‌ها : 210
عضویت: 15 /2 /1392
سن: 22
تشکرها : 591
تشکر شده : 107
پاسخ : 1 RE داستان آموزنده پیرمرد و نوه

آخی..

ما کجا بچه های این زمونه کجا..


امضای کاربر : بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه
دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد
جمعه 31 خرداد 1392 - 13:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
arthuriya آفلاین



ارسال‌ها : 432
عضویت: 24 /5 /1391
محل زندگی: Bousher
سن: 16
شناسه یاهو: alisama1234
تشکرها : 1217
تشکر شده : 227
پاسخ : 2 RE داستان آموزنده پیرمرد و نوه

ای خدا دلم ریش ریش شد اخه مگه این پیرمرد بیچاره چه گناهی کرده بازم خدا رو شکر که سر عقل اومدن


امضای کاربر :
پنجشنبه 06 تیر 1392 - 15:37
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :