یکشنبه 24 تیر 1403 - 12:21 قبل از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 381
نویسنده پیام
mohammad12 آفلاین


ارسال‌ها : 10
عضویت: 28 /1 /1391
سن: 45

تشکر شده : 22
اعترافات صمیمانه

اعتراف می کنم 5 سالم که بود مامانم می خواست بره نونوائی .

من گفتم: من می خوام برم نونوائی. اول مخالفت کردن ،

اما به هر حال سبد نون رو ازش گرفتم ، بابام بهم گفت :

رفتی اون جا از نفر جلویی ات بپرس صف 2 تایی ها کجاست؟

پشت سرش وایستا. من هم خوشحال راه افتادم. 5 دقیقه نگذشته بود

که گریون برگشتم! بابام پرسید بهت نون ندادن؟ گفتم نه .

گفت پولت رو ازت گرفتن؟ گفتم نه . گفت پس چرا گریه می کنی؟

گفتم : چون کسی نبود ازش بپرسم صف 2 تایی ها کجاست!


امضای کاربر : هر چیزی جز اندیشه شما، دزدیده می شود.
دوشنبه 28 فروردین 1391 - 23:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :